پراکندن گوهر. در پاشیدن. ریختن و نثار کردن جواهر، بخشش های شایان کردن. کرم و سخاوت نمایان کردن، باران باریدن از ابر، سخن های نادره و بلیغ و فصیح گفتن، کلمات رسا و بلیغ نوشتن. رجوع به گوهر افشاندن شود
پراکندن گوهر. در پاشیدن. ریختن و نثار کردن جواهر، بخشش های شایان کردن. کرم و سخاوت نمایان کردن، باران باریدن از ابر، سخن های نادره و بلیغ و فصیح گفتن، کلمات رسا و بلیغ نوشتن. رجوع به گوهر افشاندن شود
گوهر پاشیدن. فروریختن گوهر بر کسی یا بر چیزی. پخش کردن گوهر: جهان آفرین را همی خواندند بر آن موبدان گوهر افشاندند. فردوسی. مرا مشتری هست گوهرشناس همان گوهر افشاندن بی قیاس. نظامی
گوهر پاشیدن. فروریختن گوهر بر کسی یا بر چیزی. پخش کردن گوهر: جهان آفرین را همی خواندند بر آن موبدان گوهر افشاندند. فردوسی. مرا مشتری هست گوهرشناس همان گوهر افشاندن بی قیاس. نظامی
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)